یک مشت نامه

ساخت وبلاگ

ار آخرین باری که اینجا نوشته ام حدودا یک سال و نیم میگذرد. طی این مدت خیلی چیزها تجربه کردم، روزهای تلخ و شیرین زیادی داشتم که سعی کردم درباره شان توی کانال تلگرامم بنویسم. واقعا هم نوشتم ولی میدانید بعضی چیزها هست که متعلق به جای مخصوصی نیستند. روزهایی هستند که نمیتوانی درباره اش آهنگ پیدا کنی. احساساتی هست که دوست نداری ازشان بنویسی و آدم هایی هستند که نمیخواهی با حرف هایت ناراحتشان کنی. این روزها خیلی حرف دارم. یک مشت نامه...
ما را در سایت یک مشت نامه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sedaye-baran76o بازدید : 25 تاريخ : دوشنبه 2 مرداد 1402 ساعت: 0:41

طول پیام‌هام داره کم میشه و این ناراحتم میکنه مدت زمانی که با هم حرف‌ می‌زدیم نسبت به اول کرونا کم‌تر شده حتی حس میکنم‌ محبت‌هامون هم کمرنگ شده و در نهایت تبدیل شدیم به چندتا آدم بی حوصله‌ای که به زور مجبورشون کردن با هم معاشرت کنن این قضیه داره توی چندتا از روابطم دیده میشه که خیلی ناراحت کننده ست یک مشت نامه...
ما را در سایت یک مشت نامه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sedaye-baran76o بازدید : 57 تاريخ : چهارشنبه 13 بهمن 1400 ساعت: 20:00

چهارشنبه هشتم دی ۱۴۰۰ ساعت 0:11 توسط زهرا امامیان پارسال ‌که دستیار حل تمرین بودم، صبا یکی از دانشجوهایی بود که شبکه داشت. از آن دانشجوهایی که احتمالا هر حل تمرینی، آرزوی داشتنش را دارد. آدم دقیقی بود و تمام کلاس‌ها را حاضر میشد، اگر جایی را اشتباه می‌گفتم به روی خودش نمی‌آورد، به جایش سوال می‌پرسید و تشکر می‌‌کرد. تمام تمرین‌هایش را خودش حل می‌کرد و انقدر مرتب و تمیز تکلیف می‌نوشت که همیشه اولین برگه‌ای بود که صحیح می‌کردم. غیر از همه‌ی این‌ها، خیلی مهربان بود. سر کلاس‌ها، همیشه بیشتر از همه به حرف‌هایم گوش میداد و به همه‌ی سوال‌هایم حتی سوال‌های مسخره‌ی "صدا خوب میاد؟" هم جواب میداد. بعضی روزها دلم میخواست بیشتر درباره‌اش میدانستم. فکر می‌کردم احتمالا می‌توانیم دوست‌های خوبی باشیم اگر میزان تشکرم را از چشم‌هایم میدید. یا مثلا میتوانست لبخندم را از پشت میکروفن، بعد از خواندن پیغام "حالتان خوبه؟"‌اش حس کند. شاید خیلی خوب میشد اگر میفهمید چه‌قدر از حضورش توی همه جلسه‌های حل تمرین ممنونم یا از اینکه همیشه زودتر از همه سلام می‌کرد و بعد از همه، خداحافظی‌اش را تایپ می‌کرد، چه‌قدر ذوق می‌کردم.آن ترم که تمام شد، چندبار سر مسائل مختلف با صبا حرف زدم. راستش از نزدیک هم همان دختر شیرینی بود که بلد بود چطور یک دوستی آرام و قشنگ را بسازد. آن ترم صبا بالاترین نمره‌ی شبکه را آورد. میدانم که بعدش تند تند درِ موفقیت‌های بعدی را هم باز کرد. من از آن دانشگاه رفتم و احتمالا هیچ‌وقت دیگر مسیرم به آنجاها نخورد. اما چیزی که از تمام روزهای حل تمرینی برایم باقی مانده، این است که "کرونا می‌تواند دو سال تمام شما را در خانه یک مشت نامه...ادامه مطلب
ما را در سایت یک مشت نامه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sedaye-baran76o بازدید : 69 تاريخ : چهارشنبه 13 بهمن 1400 ساعت: 20:00

مدت زیادی است که دلم میخواهد این متن را بنویسم، حقیقتش چندباری هم نوشتم و پاک کردم. نه فقط الآن که در دو سه ماه گذشته بالای صدبار اینکار را کردم و پشیمان شدم و دوباره ادامه دادم. امروز ولی از صبح که از خواب بلند شدم، بدون آنکه خواب دیده باشم یا با کسی حرف زده باشم، یک دفعه تمام فکر و ذکرم این شد که باید حتما همین الآن، اینکار را انجام بدهم. آن هم این که من یک کانال تلگرامی زدم و بیشتر دوست دارم آنجا بنویسم. یک مشت نامه...
ما را در سایت یک مشت نامه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sedaye-baran76o بازدید : 54 تاريخ : چهارشنبه 13 بهمن 1400 ساعت: 20:00

غمگینم، مثل دختری که با دوتا لباس کاموایی ضخیم دور خودش پتو پیچیده و درحالیکه مدام سرفه میکند و آب دماغش را میگیرد، به بخار چایی نباتش نگاه میکند و حسرت میخورد که آخرین نبات خانه را بدون آنکه بخورد، از دست داده. آن هم فقط برای اینکه دارد با گرفته ترین صدای ممکنش برای 18 نفر مینالد که روترهای شبکه چطور کار میکنند

+ نوشته شده در  شنبه هشتم آذر ۱۳۹۹ساعت 18:7  توسط زهرا امامیان 
یک مشت نامه...
ما را در سایت یک مشت نامه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sedaye-baran76o بازدید : 71 تاريخ : سه شنبه 23 دی 1399 ساعت: 19:17

پریشانم، خواب الیزابت هارمن در سریال گامبی وزیر را میبینم. یک نفر او را متهم به جنون و نبوغ میکند. از همان لحظه پرت میشوم توی یک خواب دیگر، هلاکویی دارد درباره ی جنون حرف میزند، بین حرف هایش اسم یکی یک مشت نامه...ادامه مطلب
ما را در سایت یک مشت نامه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sedaye-baran76o بازدید : 78 تاريخ : سه شنبه 23 دی 1399 ساعت: 19:17

داستان ما همین است

میخواهم حرفی بزنم

اما خودم را نگاه میدارم

تو هم، میخواهی حرفی بزنی

اما خودت را نگاه میداری

+نوشته شده در  سه شنبه بیست و نهم مهر ۱۳۹۹ساعت 12:10  توسط زهرا امامیان 

یک مشت نامه...
ما را در سایت یک مشت نامه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sedaye-baran76o بازدید : 97 تاريخ : شنبه 1 آذر 1399 ساعت: 9:16

به تو فکر می کنمآیا این تماس ذهنی شدید از نزدیکی بیش از اندازه ی روح های ما نیست؟خسته ام ری را و باز به تو فکر می کنمچند سال باید این راه ها را رفت و برگشت، چه قدر باید بین قطار های مزخرف دوزاری، یک مشت نامه...ادامه مطلب
ما را در سایت یک مشت نامه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sedaye-baran76o بازدید : 87 تاريخ : شنبه 1 آذر 1399 ساعت: 9:16

نجمه را همه میشناختند. از آن بچه‌های کاری خوابگاه بود. بلد بود چایی مراسم‌ها را ردیف کند. میتوانست آش رشته بار کند، میدانست چه قدر باید آرد را هَم بزند، میزان حلوا را هم خودش یادمان داده بود. توی جشن‌ یک مشت نامه...ادامه مطلب
ما را در سایت یک مشت نامه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sedaye-baran76o بازدید : 89 تاريخ : شنبه 1 آذر 1399 ساعت: 9:16

ما از آن خانواده ها نبودیم، بابا اعتقادی به برند های مختلف نداشت، گوشی خودش را نُه سال استفاده کرد، میگفت وقتی می شود با همین زنگ زد و اس ام اس داد، بقیه ی چیزها را می خواهم چه کار؟. وقتی دانشگاه قبول یک مشت نامه...ادامه مطلب
ما را در سایت یک مشت نامه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sedaye-baran76o بازدید : 110 تاريخ : پنجشنبه 4 ارديبهشت 1399 ساعت: 21:26